گهواره ي کودکيم

ساخت وبلاگ

فروخت گهواره ي کودکيم را
آرامش گاه همه ي وجودم را
تنها يادگار سادگي
تنها سند دلدادگي

فروخت گهواره ام را
کنج خلوت آسمانيم را
آنجا بود که دستانم مي رسيد به ماه به ستاره
و هر چه دست نيافتني بود در دنيا
از آنجا
بارها رفته بودم به معراج
تا آسمان هفتم
همنشين بودم در آن با فرشتگان
در آغوش مي کشيدم تمام محبت را
مي بوسيدم تمام عشق را
و زندگي مي يافتم از آغوشي به نام مادر
فروخت گهواره ام را

مادر
کر شده ام گويي
ديگر سخن نمي گويد ديوار با من
چهار ميخ شده پنجره ها
سوخته بالهاي خيال
زبان عروسکهايم شده لال
از کار افتاده ماشينهاي پلاستيکي
و بي گلوله تفنگهاي چوبي
ديگر نمي خندد دخترک همسايه
با انار نارس هديه داده شده
خشکيده گلهاي باغچه
بويي نيست جز دود
دودِ سوختن کودکي هاي پيچيده در آلبوم
مادر
ديگر مرده ام

فروخت گهواره ي کودکيم را
همراهي به نامِ بزرگي
در پس کوچه هاي دنياي بي معرفت
و تنها رها کرد مرا
در برهوتي به نام زندگي

مادر
اي تمام عشق
بگير دستانم را
کمي کودکي مي خواهم
و گهواره ام را
که باز ببوسم عشق را

"سعيد بحرالعلومي"


شعر ،گهواره ي کودکيم

حتي اگر نباشي...
ما را در سایت حتي اگر نباشي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9adbeyatcheed بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 9:41