!وقتیکه نازیها برای دشمن, خود گریستند!هواپیماهای انگلیسی بهسمت هدفهای آلمانی حمله کردند. ضدهواییها آسمان را به آتش کشیدند.نبرد سختی میان زمین و آسمان به پاشد.در کشاکش درگیری گلولههای پدافند، یکی , ...ادامه مطلب
,#داستان_کوتاه#ماجراهای_من_و_جسیکااین قسمت:#بازارسیفحالا من و جسیکا وارد بازاری شلوغ و پر تردد شده بودیم.علاوه بر بوی نان برشته خوش پخت،خربزه تازه،آش و هریسه ،زرچوبه معطر و بوی زفر ماهی که توی سرتاسر بازار پیچیده بود.تحمل این همه گاری چوبی که گاه و بیگاه از قسمتی از بازار عبور می کردن حرصم رو بیشتر در می آورد.البته بیشتر بخاطر جسیکا بود تا خود من،به طوری که ناراحت و عصبی با گاری چی ها گلاویز می ش,داستان,کوتاهماجراهاي,جسيکا ...ادامه مطلب
چشم من ، چشم تو را ديد ولي ديده نشدمن همانم که پسنديد و پسنديده نشدياد لبهاي تو افتادم و با خود گفتم :غنچهاي بود که گل کرد ولي چيده نشدمن نظربازم و کم معصيتي نيست وليچه بسا طعنه زدنهاي تو بخشيده نشداي که مهرت نرسيده ست به من ، باور , ...ادامه مطلب